پیدا و پنهان مجموعه ترسناک آنابل ، آیا واقعا شیطان می تواند یک عروسک را تسخیر کند؟
به گزارش وبلاگ قطب نما، جای تاسف است اما اغلب آثار مرتبط با فیلم احضار، از جمله آنابل، روی شخصیت های مونث، از زن کامل تا بچه ها خردسال تا زنان بالغ تمرکز می کند.
به گزارش، قسمت اول فیلم آنابل یک مقدمه با بودجه کم، با سرعت فراوانی در دنبال فیلم احضار (The Conjuring ) ساخته شد. ظاهراً سازندگان نگران بودند که فیلم جدید را به موازات ادامه یافتن فیلم احضار بسازنند، در حالی که سلف آن هنوز در ذهن بینندگان تازه مانده ومولفان این مسئله را نادیده دریافتد.
فیلمنامه اولین قسمت اسپین آف احضار (آنابل) باید به اندازه نسخه اصلی قدرتمند می بود، اما آنابل فیلمی است که در آن بخش زیادی از زمان اجرای آن صرف یک عروسک خزنده و بی حرکت می گردد و با میان نماهایی خسته کننده از صورت عروسک، فیلمبرداران مجبور می شوند در یک دورهمی خسته کننده از کلیشه های ترسناکی که بیشتر شبیه مجموعه های ترسناک دهه هشتاد میلادی است وام بگیرند، کفپوش های خزنده، یک آسانسور معیوب، یک تلویزیون استاتیک و پخش گزارش های مربوط به چارلی منسون و شخصیت هایی که کشف می کنند صداهای مرموز در تاریکی و البته عروسک های ناآرام در همه جا هست.
در نخستین فیلم احضار، وارن عروسک شر را در یک اتاق شیشه ای در اتاقی قفل می کرد و در ماه دو بار توسط یک کشیش از آن اهرمین زدایی {تبرک} می شد. احضار که آنابل انشعابی از این اثر است یک کارآیی مؤثر داشت که توسط اد و لورن وارن (پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا)، محققان ماوراء الطبیعه دست به یک واقعیت گرایی می زد و موضوعات ماورالطبیعه را به مسئله ای تبدیل می کرد که تاثیر عمیقی بر تماشاگر می گذاشت.
اما در قسمت اول آنابل، کارگردان جان آر لنونت به جای برجسته کردن شخصیت های انسانی، تعامل با یک عروسک بی حرکت را به کاراکترهای انسانی ترحیج می دهد که در قاب های ثابت تصاویر طولانی و ثابت از عروسک کارکرد، اثر بخشی و القای حس ترس از میان می رود. آنابل داستان اصلی عروسکی است، که هیچ فتنه هولناکی را نمی تواند رقم بزند. بازیگران بی استعداد فیلم در نقش زن و شوهر، وارد هورتون و آنابل ویلز نمی توانند اهمیت هولناک بودن عروسک را در میان خودشان جلوه دهند.
بر خلاف الگوی دیرینه بچه رزماری (Baby Rosemary)، با توجه آنابل وامدار الگوهای کلاسیک همان فیلم است اما پارانوئیدنمایشی در رگه هایش جریان ندارد و ویلز نیمی از استعداد میا فارو را ندارد. هنگامی که فیلم شروع می گردد، با جان روبرو می شویم که تحصیل می کند تا بتواند به عنوان یک دکتر فعالیت کند و میای باردار، نگران آینده است.
پس از چند جدل عاشقانه، آنابل را به او هدیه می دهد که صورت عروسک، جز یک ظاهر ترسناک افزوده دیگری برای فیلم به همراه ندارد. میا علاقه مندی خاصی به عروسک ها نشان می دهد، اما این علاقه فاقد وجوه نمایشی است و صرفا آن ها را دوست دارد و در اتاق کودک کنار عروسک های دیگری قرار می دهد. اما عروسک چندان زیبا نیست و پس از حمله شیطانی دختر همسایه به خانه آن ها که از اعضای گروه چارلز منسون هستند، دختر همسایه به آنابل، هنگام چسبیدن عروسک، گلوی خود را می برد. پس از آن، میا دیگر عروسک را نمی خواهد، با این اعتقاد که موجودی اهریمنی را عروسک جذب کرده، بنابراین جان عروسک را دور می اندازد. اما عروسک دوباره به خانه آنان باز می گردد.
برای شروعی دیگر، آنها به یک آپارتمان جدید با کف چوبی نقل مکان می کنند و این باعث تعجب می گردد که چرا شیاطین هرگز کسی را با فرش دنبال نمی کنند. میا به تدریج مسئله عروسک را می پذیرد و پذیرش این مسئله موجب می گردد عروسک تقریبا مستهلک را در اتاق کودک جدیدشان (همیشه بهترین مکان برای یک عروسک شیطانی) دوباره به نمایش بگذارند. در خانه جدید، اتفاقات حیرت انگیز و ترسناکی برای میا شروع می شوند. عطف رویدادهای ترسناک از انباری خانه، باشنیدن زمزمه هایی شروع می گردد و هیولایی دست او را زخمی می کند؛ میا به سختی فرار می کند و با یک دیو سیاه در راه پله ها روبرو می گردد. فیلم براساس کلیشه های ثابت فیلم های ترسناکی که به قدرت اراده و تاثیر فیزیکال شیطان در زندگی شخصیت ها می رود، معمولا روایتش را به صورت عمومی باید از شخصیت یا شخصیت هایی خداناباور شروع کند، اما بر خلاف رویه، شخصیت های فیلم خداناباور هستند، اما فیلم می خواهد ایمان به وجود شیطان را برای آنان تصدیق کند.
نکته جالب اینجاست که شوهر میا - جان - هیچ مردانگی درخوری برای تقابل با اهریمن از خود نشان نمی دهد و این گروه زنان هستند که بر اهریمن فائق می آیند، البته با قربانی شدن.
در خلاء نبود مرد، ورود صاحب یک کتابفروشی محلی، اِوِلین، (آلفره وودوارد) به زندگی میا در نوع خود بسیار جالب است. اِوِلین به میا کمک می کند و همچنین این دو در مورد این وقایع با کشیش محلی محبوب جان (تونی آمندولا) صحبت می کنند. اما گنگی روایت از همین بخش، موجب فرسایش دراماتیک فیلم می گردد و در کالبد عروسک فقط روحی شیطانی آنابل نیست، بلکه شیطان واقع شده است که همین مسئله به مضحکه شدن فیلم دامن می زند. این روزها در هالیوود فیلم های ترسناک بی شماری ساخته می گردد و خط تولید چنین آثاری یادآور دهه هشتاد میلادی است. اما اشکال بزرگ این است که اغلب آن ها از کلیشه های مشخص و تعیین بسیار بهره می برند و آنها را با روش های غیرمطمئن و غیرماهرانه به کار می گیرند. (The Conjuring) که آنابل اثری مشتق شده از آن است، یک نمونه اصلی از اقیانوسی از فرم و ساختار فیلم های ترسناک بدنه هالیوود است.
در اغلب آثاری با ساختار و محتوای آنابل ترسناکی قدر مسلم خود اهریمن واقعی یعنی شیطان حضور مستقیم ندارد. مثلا در نمونه آشکار جن گیر، اهریمنی به نام پازوزو، کالبد دخترک را تسخیر می کند از سوی دیگر یک شیء بی جان نمی تواند بار فیلم را به دوش بگیرد. مولفان برای پر کردن صحنه ها، به عروسک، ظاهر فزاینده ترسناک و اشیای غیرقابل تحرک در پیش زمینه فوق العاده نزدیک یا خارج از قاب تکیه می کنند. مولف در اینجا به هیچ وجه زحمت نمی کشد تا چرخش جدیدی را در رخدادهای ترسناک ایجاد کند و کوچکترین تغییری در سبک و یا زاویه دید را نشان نمی دهد. شخصیت ها و موقعیت های آن جمع و جور نیستند و با تنبلی کنار هم قرار گرفته اند و همه با روشی قابل پیش بینی بازی می کنند. با این حال غذای مخاطب هالیوود کلیشه است و استفاده از تمامی کلیشه های ساخت قسمت دوم را محقق می کند.
*قسمت دوم؛ آنابل: خلقت
در فیلم آنابل: خلقت، دختر جوان یتیمی به نام جنیس همراه با چند یتیم دیگر و یک راهبه، وارد یک خانه خانه ای مجلل و منزوی شده به دور از اجتماع شهری می شوند. این خانه متعلق به زن و شوهری است که سالها قبل دختر خود را از دست داده اند.
در همان ابتدای ورود این گروه، جنیس روح دختر صاحبان خانه را می بیند که از پنجره بیرون می رود و به شیشه ضربه می زند و از او سئوال می کند: آیا به من کمک خواهی کرد؟ جنیس وحشت می کند. در همین حال، مخاطبان، به جای اینکه واکنشی توام با ترس داشته باشند، به خنده می افتند. آیا با استفاده از صحنه های تاریخ مصرف گذشته و تکرار شده در قسمت دوم، قرار است که داستان مبدا آنابل مطرح گردد، آن هم با خانه متروکه و خالی از سکنه مستقل، در یک منطقه روستایی در دهه 1950 آمریکا.
دوازده قبل از ورود یتیمان به این خانه، عروسک سازی با نام ساموئل مولینز (آنتونی لَپاگلیا) و همسرش استر (میراندا اِتو) دختر خود (سامارا لی) را در یک حادثه غم انگیز از دست داده اند و پس از مدت زمانی از روی خیرخواهی درب های خانه خود را به روی خواهر شارلوت (استفانی سیگمن) و شش نفر دختر یتیم باز می کنند. ساموئل سرگرم گارهای خویش است، در حالی که استر(همسرش) در بستر و به طرز مرموزانه ای پشت یک ماسک چینی واقع شده است. دو یتیم یعنی جنیس (تالیثا بتمان) که در حال بهبودی از بیماری فلج اطفال است با لیندا (لولو ویلسون)، دوستی عمیقی دارند و به طور تعیین، مانند دوستان میانسال با یکدیگر صحبت می کنند. جنیس هنگام شب در کاوش در خانه مولینز، عروسک خزنده آنابل را پیدا می کند که در کمد قفل شده نگهداری می گردد و دیوارهای آن با صفحات کتاب مقدس روکش شده است. همانطور که ممکن است تصور کنید، باز کردن درب کمد شیطان موجود را رها می کند.
اگر آنابل: خلق مستحق اعطای نظر مثبتی هم باشد، باید در این واقعیت متمرکز شد که بر خلاف قسمت اول آنابل زمان زیادی را صرف یک عروسک بی حرکت نمی کند. کارگردان دیوید اف. سندبرگ (Lights Out 2016 با عنوان ترجمه در تاریکی) و گری داوبرمن فیلمنامه نویسان با این عروسک به عنوان عنصری روایی، شکننده تر رفتار می کنند. از این گذشته، شخصیت پاتریک ویلسون در احضار (The Conjuring) به ما می گوید آنابل هرگز به تنهایی کاری انجام نمی دهد و همیشه یک روح شیطانی بوده یا به تعبیر خود فیلم روح گرسنه و ارواح از آنابل برای انجام نیت پلید خود استفاده می کنند. اما بر خلاف تئوری بنا گذاشته در فیلم اول، ما در پشت عروسک انگشتهای سیاه و شبیه حیوانی را می بینیم که ناخن های ناپسندش از تاریکی خارج می گردد. سایه هایی که مانند مایع حساس حرکت می کند. چشمهای درخشان در شب؛ و یک مترسک کابوس که ما فقط می دانیم در بعضی از نقاط زنده می گردد.
خانواده مولین قبلاً با دخترشان با تکه های کاغذی برای او نوعی بازی خاصی را انجام می دادند. جنیس تکه هایی از کاغذ را می یابد که سرنخ هایی به جا می گذارد. روی اولین نت یادداشت شده نوشته است: مرا پیدا کن، که منجر به ورود اجتناب ناپذیر و ناخوشایند یک سرنخ دیگر می گردد و روی آن نوشته شده شما من را پیدا کردید. در حالی که چنین بازی های بچه ها در گونه وحشت رایج است و در حتی در احضار ((The Conjuring از یک بازی کف زدن) استفاده شد. این فیلم به خیلی فیلم یتیم خانه شبیه است و هر چه فیلم بیشتر پیش می رود، تردیدها از میان می رود و با نشانه های آشکاری که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، می توانیم روی این مسئله صحه بذاریم که فیلم یتیم خانه در قالب قسمت دوم آنابل ساخته شده است.
ضمن اینکه ساندبرگ هیچ خلاقیتی برای استفاده از جغرافیای فیلم، مخصوصا مکانهای غنی اطراف خانه که جو ترس را خلق می کنند، تپه های وسیع اطراف خانه که احساس انزوا را دامن می زند، استفاده های نادرستی می کند، صرفا یک چاه آب در اطراف خانه وجود دارد که موقعیتی مشابه فیلم حلقه است. شخصیت ها و موقعیت های موجود در آنابل: خلقت از نظر عاطفی توخالی هستند و در بهترین حالت، به صحنه های ظاهرا وحشتاک فیلم بیشتر می خندیم.
قسمت سوم:آنابل به خانه می آید
گری دابرمن، سه گانه مجموعه آنابل را به نگارش درآورده است. البته نگارش فیلمنامه راهبه از مجموعه ترسناک احضار را نیز او برعهده داشته است و پس از عدم توفیق دو قسمت قبلی، برای قسمت سوم آنابل علاوه بر نویسندگی، کارگردانی فیلم را بر عهده می گیرد. نوعی طمع سینمایی در میان ایرانی ها وجود دارد که به هالیوود هم سرایت کرده است. کارگردانی که فیلمی را تاکنون در مقام کارگردان نساخته است، ناگهان تصمیم می گیرد قسمت سومی فیلمنامه ای را که به نگارش درآورده کارگردانی کند. دابرمن که به شخصیت های اصلی احضار بسیار علاقه دارد، قصه را به جایگاه نخست خود، آنطور که در فیلم احضار دیده بودیم، بازمی گرداند تا با رجعت به شخصیت های احضار، از داده های نمایشی آن فیلم به صورت بهتری استفاده کند.
آنابل در قفسه ای در کنار سایر ادوات شیاطنی عتیقه خانواده وارن (پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا) ابتدا توسط کشیش متبرک می گردد و سپس در قفسه ای شیشه قرار می گیرند. وارن ها همه اشیاء نفرین شده را در این اتاق قرار داده و یک کشیش با آب مقدس آنان را متبرک می کند.
هفت فیلم از مجموعه احضار، دنباله ها، اسپیناف ها ساخته شده است. بعد از دو فیلم قبلی آنابل محو، سازندگان همچنان اثبات کرده اند که از این عروسک خسته نشده اند و تا جایی که امکان دارد سعی دارند با چند صحنه کلیشه ای و کپی کردن الگوهای فیلم های ترسناکی که در گذشته ساخته شده، دکان چند نبش فیلم احضار را سرپا نگاه دارند و البته ساده ترین راه برای اینکه فیلم در سراسر دنیا بفروشد این است که فیلم ها موقعیت های تین ایجری خلق کند و المان های دوست داشتنی این طیف سنی را در فیلم بگنجانند.
داستان در دهه 1970 اتفاق می افتد، و وارن ها پیش از عزیمت به یک سفر کاری، فقط به صورت خلاصه ای در مقدمه فیلم ظاهر می شوند. دخترشان جودی وارن (مکینا گریس) - نوجوانی آشفته است که نمی تواند با همکلاسی های خود در مدرسه به خوبی ارتباط برقرار کند. این نخستین موتیف نمایشی برای جذب تین ایجرهاست، دختری که در ارتباط با پسران دچار مسائل رفتاری است و نوجوانی که به خاطر شغل خطرناک پدر و مادرش، توسط همکلاسی هایش طرد می گردد.
او قرار است برای مدتی با مری الن (مدیسون آیزمن) یک کودک پرستار قابل اعتماد تنها بماند. دانیلا (کیتی سریف)، دوست مری الن، اخیراً پدر خود را در یک تصادف غم انگیز اتومبیل از دست داده است. او امیدوار است با راه یافتن به خانه مرموز وارن ها با وی تماس بگیرد.
نادیده دریافت و علائم هشدار دهنده ناخوشایند در مورد محفظه نگهداری آنابل در این فیلم فاجعه بوجود می َآورد اما بسیار جالب است که در میان تمامی اشیا شیطانی که در خانه وارن نگهداری می گردد، آنابل از همه قدرتمند تصویر می گردد و مخاطب مجموعه چندین قسمتی احضار، حالا باید نگران عروسک بی حرکتی باشد که در قسمت های قبلی به جای وحشت از صورت او بارها به این تجسدها و ارائه های غیرابتکاری فیلم خندیده اند. خط روایی قصه خیلی زود تعیین می گردد و دانیلا (کیتی سریف) وارد اتاق نگهداری اشیاء شیطانی می گردد.
با این حال در این فیلم باید به خودمان القا کنیم که قرار است فقط از آنابل بترسیم و باید نگران عروسک شیطانی باشیم. همانطور که لورن وارن در مقدمه ابتدایی فیلم اشاره می کند، عروسک چراغی برای ارواح دیگر است.
یعنی در این اتاق شیطانی دیگری نباید مراقب هل هود باشیم، نباید مراقب هیولا مه مانند گرگ باشیم؟! مضحک تری جای فیلم این است که زره سامورایی شیطانی در یک صحنه فیلم نقش آکساسوار را دارد، نویسنده لباس عروسی نفرین شده ای که هر کس آن را بپوشد به قاتلی مخوف تبدیل می گردد را کلا فراموش کرده است و میمون حلق آویز شده را نادیده می گیرد و همه عناصر مهم فیلم نادیده گرفته می گردد تا آنابل برجسته گردد، کلی وقت می گذارید و دوباره با همان کلیشه قبلی آنابل روبرو می گردد: یا آنابل روح شما را خواهد گرفت یا اینکه شما پیروز به محدود کردن آنابل می شوید که علی القاعده کلیشه دوم محتمل تر است.
اولین گام گری داوبرمن در کارگردانی با شکست مطلق روبرو می گردد. چون کارگردان علاوه بر افزایش ضریب تهییج در فیلمنامه، وظایف کارگردانی را نیز بر عهده دارد. داوبرمن برای فیلم ترسناک ماوراء طبیعی امروز به یک ماشین ترفند های کلیشه ای تکیه می کند. در سکانس دوم فیلم یک ماشین که خراب شده را جلوی قبرستانی می گذارد و مه را افزایش می دهد. به هر حال هر کارگردانی موتیف نمایشی آشنایی را دوست دارد، جیرانی کارگردانی ایرانی عاشق نمایش باران است، در وسط تابستان و داوبرمن عاشق فضای مه آلود. به نظر می رسد وارنز خانه ای را انتخاب کرده است که مانند یکی از خانه های خالی از سکنه که معمولاً از آنها تحقیق می کنند، طراحی و تزئین شده است، تکمیل کفپوش های کف، نورپردازی غیرقابل اعتماد ، صلیب هایی که روی روی دیوار وارونه می افتد که لذت بردن از تجربه بصری را غیر ممکن می کند. از همه بدتر، فیلمنامه ای است که هیچ عناصر هیجان انگیز و تکان دهنده در آن وجود ندارد. در داخل خانه خالی از سکنه، جودی و مری الن در تاریکی با یک چراغ قوه غیرقابل اعتماد، صداهای شبیه دستگاه آرد سوخاری را دنبال می کنند. البته مری الن نیز دارای آسم است که این امر باعث تسهیل در لحظه واجب زمانی می گردد که شخصی مجبور گردد خود را در معرض خطر قرار دهد تا استنشاق خود را بهبود بخشد.
با توجه به غیبت زودهنگام اد و لورن و اجراهای سرد ویلسون و فارمیگا، قسمت سوم آنابل هیجان انگیز شروع نمی گردد و پس از ناپدید شدن وارن، حفظ چالش آنابل به مسیرهای روایی تازه نمی رود. وقتی خاتمه در صحنه های انتهای به فیلم باز می گردند، تعیین است که روایت ذره ای از نقطه صفر حرکن نکرده است.
جای تاسف است اما اغلب آثار مرتبط با فیلم احضار، از جمله آنابل، روی شخصیت های مونث، از زن کامل تا بچه ها خردسال تا زنان بالغ تمرکز می کند، در حالی که مردان شکلی سایه وار و غیرموثر در مجموعه احضار دارند. شخصیت های مسخره یا عاشقانه، هر از گاهی، از یک دیدگاه یک زن، زنانه تر دیده می گردد.
قسمت سوم آنابل به راحتی بهترین بدترن انتها برای این سه گانه است وافزودنی های نمایشی بهتری در سوم سوم فیلم موجود نیست، داوبرمن به اندازه کافی برای کارگردانی شایسته نیست و سه دختری که نقش اصلی را بر عهده دارند، استعداد آشکاری از خود بروز نمی دهند. به هر حال موج سینمایی های سریالی غیر از تولیدات چیپس و پفکی مارول یکی از بلایای اصلی تولیدات هالیوودی است.
منبع: تسنیم
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان